بعده اینکه یاده عمه ی خدا بیامرزم کرده بودم تصمیم گرفتم به علی اس ام اس عشقولانه بدم.تو یه گروهی یه چالشی دیده بودم با این مضمون که خانمها به شوهرا اس ام اس بدن:عزیزم میشه ازت یه سوال جنسی بپرسم.روم نمیشه؟؟؟؟بعد آقا بگه چه سوالی و خانم بنویسه:جنس دلت از چیه ک انقد مهربونی:)بعدش ببینیم مردا چ جوابی میدنخیلی از خانوما اسکرین شات از صفحه پیاماشون گذاشته بودن...بجز یکیشون بقیه از دم قربون قد و بالای زن جونشون رفته بودننننننن.خیلی خوشم اومد منم گفتم همینو اجرا میکنم..........................خواستم اسکرین اس ام اسامو بذارم ولی نشد...نوشتم:میشه یه سوال جنسی بپرسم روم نمیشه:علی: بپرسمن: جنس دلت چیه ک انقده مهربونی؟علی: از طلا......................................................................میبینین چقد دیوسه.مردک خودشیفتهولی یخورده بعدش روابط معمولی تر شد تا اینکه مادر شیما مریض شدشنیدم ک بیمارستان بستریه و شیما از پیشش تکون نمیخوره..سی سی یو بود.روز اول رفتم ملاقاتش نیم ساعتی با مامان شیما حرف زدیم...روز دوم نرفتم ملاقاتش...روز سوم مامان اومد پیش حبه من از خونه اومدم بیرون تا برم اول واسه شب یلدایی یخورده تنقلات بخرم بعدش برم ملاقات مامان شیما... داشتم با خودم فک میکردم چقدازگل شور بخرم چقد برنجک بخرم تو همین فکرا بودم که به شیما زنگ زدم ک مطمئن شم هنوز شیما پیش لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 161 تاريخ : جمعه 13 بهمن 1396 ساعت: 10:33