لحظه ها عریانند

ساخت وبلاگ
بعده اینکه یاده عمه ی خدا بیامرزم کرده بودم تصمیم گرفتم به علی اس ام اس عشقولانه بدم.تو یه گروهی یه چالشی دیده بودم با این مضمون که خانمها به شوهرا اس ام اس بدن:عزیزم میشه ازت یه سوال جنسی بپرسم.روم نمیشه؟؟؟؟بعد آقا بگه چه سوالی و خانم بنویسه:جنس دلت از چیه ک انقد مهربونی:)بعدش ببینیم مردا چ جوابی میدنخیلی از خانوما اسکرین شات از صفحه پیاماشون گذاشته بودن...بجز یکیشون بقیه از دم قربون قد و بالای زن جونشون رفته بودننننننن.خیلی خوشم اومد منم گفتم همینو اجرا میکنم..........................خواستم اسکرین اس ام اسامو بذارم ولی نشد...نوشتم:میشه یه سوال جنسی بپرسم روم نمیشه:علی: بپرسمن: جنس دلت چیه ک انقده مهربونی؟علی: از طلا......................................................................میبینین چقد دیوسه.مردک خودشیفتهولی یخورده بعدش روابط معمولی تر شد تا اینکه  مادر شیما مریض شدشنیدم ک بیمارستان بستریه و شیما از پیشش تکون نمیخوره..سی سی یو بود.روز اول رفتم ملاقاتش  نیم ساعتی با مامان شیما حرف زدیم...روز دوم نرفتم ملاقاتش...روز سوم مامان اومد پیش حبه من از خونه اومدم بیرون تا برم اول واسه شب یلدایی یخورده تنقلات بخرم بعدش برم ملاقات مامان شیما... داشتم با خودم فک میکردم چقدازگل شور بخرم چقد برنجک بخرم تو همین فکرا بودم که به شیما زنگ زدم ک  مطمئن شم هنوز شیما پیش لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 161 تاريخ : جمعه 13 بهمن 1396 ساعت: 10:33

چی بگوم از کجا بگومابّل اینکه گوشی اپل جانمو1100 فروختم چون لعنتی توش آهنگ پشت هم سیو نمیشد ما هنوز واسه خوابوندن حبه نیاز شدید به گذاشتن اهنگ با صدای نسبتا بلند داریم.جاش نوت5 خریدم البت اینم از دست خریدم ولی داداشی تاییدش کرده بود سالم و تمیز 1280...گول کیفیت عکسشو خوزده بودم ولی الان میبینم خیلی گنده است نیگرش ک میدارم پنجولام درد میگیره باهاش کار کنم تف به روش دو روزه دلمو زد همون اولین روزم حبه قلم گوشیو سر و ته گذاشت سرجاش و ته قلمش کنده شده گیر کرده اون تو.در نمیاد حالا میگن گوشی باس وا شد ک کلی میخوره تو سر قیمتش..دردسرتون ندم.من موندم و یه گوشی خرسایزه ناقص الخلقه...دویّوم: روابط زوجین:هی اومدیم منو نصیحت کردین وصیت کردین مام شیطون رف تو جلدمون گوفدیم ببینیم این پسره رو میتونیم آلت دستمون کنیم...بخصوص بعد فوت مادر شیما ک منقلبم شده بودم.تیری در تاریکی رهوندم و از سیگنالهای عشقولانه ی کوچیک شروع کردم رسیدم به دوران شیرین نومزدنگ...عاقو ما موفق شدیم اوشونو اخفال کنیم این تاخیر در نگارشم سر همون بود بس ک غرق در عخش و عاشخی بودیم یاران جانمو از یاد برده بودم.بس ک من با معرفتمممم.ینی فقط برا روز سختی میخامتون....الکی بابا باور نکنین خدا شاهده اگه حبه به لف تاف حمله نمیکرد مث همون سالای ابّل بطور لایو جیک و پوک عشقولانمونم میریختم رو دایره .لعنتی این گپ زدن یه حالی داره حقی لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 300 تاريخ : جمعه 13 بهمن 1396 ساعت: 10:33